مرگ...
جمعه یعنی
دلم از غصه بگیرد امّا
به همین بودنت از دورقناعت بکنم ...
حال و روزم و میبینی
میبینی چقدر درمونده شدم
میبینی چقدر خسته شدم
من جز تو هیچی نمیخوام...
قول بده هیچوقت خودتو ازم نگیری مولای مهربونم
اگه بگیری دیگه هیچی برام باقی نمیمونه
تو همه ی دار و ندار منی،...
اگه قراره نگاهت رو از من بگیری مرگ من و برسون
که زندگی برام بدتر از جهنم میشه...
وای بر حالی که حتی واژه ای در وصف آن پیدا نشود ...
خوابم زِ چشم رفت و
دل از دست و جآن زِ کَف؛
بر من زِ یک نیامدنت،
تا چهها رود..
[ جمعه 97/9/9 ] [ 8:29 عصر ] [ شهیده ]
نظر